کد مطلب:33529 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:129

عدم احاطه انسان بر کل حقیقت











آدمیان در این جهان به دلیل محدودیت دیدشان، همواره با جزیی از حقیقت روبرو می شوند. و این جزء از آن پاره های دیگر كه در اختیار انسان قرار ندارند، رنگ می پذیرد. به این معنا ما همواره در نیمه راهیم و به همین دلیل همواره تصویر ناقصی از حقیقت داریم. این امر هم به هیچ وجه

[صفحه 94]

سلب شدنی نیست. ما مسافرانی هستیم كه همیشه در نیمه راهیم و به مقصد نرسیده ایم، هنگامی هم كه به مقصد برسیم، دیگر در این جهان نیستیم. شان مسافر بودن ما در این عالم و در نیمه راه بودن مان، نقصانی به گردن ما می نهد كه به دلیل آن لا محاله فریب می خوریم.

البته ممكن است كه كسانی در این جهان زیست كنند و در عین حال در جهان دیگری بزیند. اینان همان مخلصان و پاكان و اولیاء خداوند هستند. كه:

صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقه بالمحل الا علی

(نهج البلاغه، حكمت 147)

بدنهایشان در دنیاست اما روح بلندشان به عالم بالا متصل است. آنان كه به قول امیرالمومنین اهل ذكرند و همین ذكر را بجای دنیا برگزیده اند و هیچ بیع و تجارتی آنان را از آن باز نمی دارد.[1] اما این كسان از نوادرند. عموم خلایق كه در این عالم زندگی می كنند، همیشه در نیمه راه و به مقصد نارسیده اند. بنابراین بر نیمه ای از حقایق وقوف دارند و آن نیمه ی نا آشكار اجازه نمی دهد كه این نیمه ی آشكار نیز بخوبی فهم و شناخته شود. این سخن درباره ی هر مجموعه ای قابل تصدیق است. آدمیان در مواجهه با یك مجموعه كه اجزاء كثیر دارد، نباید بپندارند كه با شناختن یك جزء آن، حقیقتا یك جزء آن را شناخته اند. شناخت كامل هر جزئی در گرو شناختن سایر اجزاء آن مجموعه است. به همان میزان كه اجزاء یك مجموعه از شناخت ما غایبند، شناخت آن اجزاء حاضر دچار خلل خواهند شد.

داستان فیل و تاریكخانه گویای همین معناست. به تعبیر مولوی این دنیا مانند یك دریای كف آلود است:

[صفحه 95]

كف دریاست صورتهای عالم
ز كف بگذر اگر اهل صفایی


صفحه 94، 95.








    1. و ان للذكر لاهلا اخذوه من الدنیا بدلا، فلم تشغلهم تجاره و لا بیع عنه (نهج البلاغه، خطبه ی 222).